Tuesday, December 20, 2005


باز هم درس و مشق و کتاب و جزوه و (اگه باشه اگه همیشه رفته باشی سر کلاس) وامتحانو امتحانو امتحان
می خواستم از چیزهای دیگه بنویسم اونم بعده این همه مدت از تووقتی با هم حرف می زنیم از خودم وقتی تنهام از مهندس وقتی جنبه نداره از اون یکی مهندس از دوست رفیق وقتی نمی بینمش از تولد که نشد بهش تبریک بگم از عمو که هنوز نیومده ازپاییز و
پیاده روی وقتی هوا سرده وبستنی و..........مدادم که گم شده بود و اردو و سینما که قراره بعدا بریم با سپیدار جونم وازخداودورافتادنهاوکار و لذت و سر در گمیهای لذت بخش وقتی ندونی اخرش چی می شه و تو کجای این دنیا یی وبچگی وقتی دوست داری تمام مدت رو به بازی و شادی بگذرونی از الفبا وقتی ندونی گذشتنو با کدوم ذ/ز می نویسن واز این که اگه خودتو بذاری جای ادمایه دیگه چی می شه مثلا جای یه ...یه ادمی که هیچی نداره و همیشه غصه می خوره یا نه ادمی که هیچی نداره و بیشتر از تو از زندگیش لذت می بره واز کتایون وقتی که بالهاش خیس می شه ومد رسه دانشگاه و غیبت و بعضیا که یه عالمه درس می خونن و از جدول ضرب کلاس وریاضی و معادلات و......امتحان و امتحان و امتحان.

2 Comments:

At 6:50 PM, Blogger سپیدار said...

سلام صبا جووووووونم.اول از همه خيلي خوشحالم كه بالاخره تونستم مطلب جديدتو ببينم.دختر فوق العاده است .باور كن پاچه خواري نمي كنم:) نوشته هات هميشه احساس و ريتم جالبي توش جريان داره .وقتي مي خونمشون حس مي كنم سوار بادم و دارم چرخ مي زنم بين يه سري مفاهيم.مفاهيم ذهنيت هميشه به اون چيزايي كه تو ذهن منه خيلي نزديكه بخاطر همينه كه هميشه فكر مي كنم كاملا مي فهمم چي مي خواي بگي.اصلا من و تو اصولا يه چيز مي نوسيم فقط تو به نثر خودت و من به نثر خودم:)

 
At 6:51 PM, Blogger سپیدار said...

راستي اين سينما رو هم كه گفتي هستم اساس.حتما بايد با هم يا با برو بچ بريم "ديشب بابا تو ديدم آيدا"....:)البته بعد از اينكه درسهامونو خونديم...!!!!

 

Post a Comment

<< Home