Monday, December 26, 2005

چی می خوام بگم کاش یه شعری چیزی داشتم می نوشتم شاید نیست و یا الان به ذهنم نمی رسه گفتی خسته ام منم خسته ام نه نمی دونم چه احساسیه شاید خستگی و شاید وشاید ناراحتی وغم و ...به خاطر هیچی. هیچی که هیچ نیست اگر بخوام بنویسم از اینجا تا تا می خواستم بگم تا خورشید ولی انگار به اون سمت نمی ره تا بینهایت تا تاریکی تا ظلمتی که پر از نور . سفید سفید سفید. نمی دونم شاید مشکل از منه بیش از حد به دیگران فکر میکنم و کمتر به تو. دیگه از من منم خبری نیست و شاید هم نه مشکل از یه جای دیگه است از ادمایی که جلوی تو یه جورن و پشت سرت یه جور دیگه ویا نه این که اصلا مهم نیست مشکل از تفکر خودته نسبت به ادمها وقتی اونها یه جور دیگه اند و تو اصلا انتظار نداری و شاید من هم از این دسته ادمهام برای دیگران شاید اینها فقط تفکراته فقط وفقط فکرهای بی اساسی که اصلا مهم نیست .احساسهای زودگذر و شاید هم شاید هم هیچ مشکلی نیست و همه ادمها خوبند و حتی اونهایی که.... وحتی خودت. اونقدر خوب که می تونی همه اونها رو دوست داشته باشی و از یودن با اونها لذت ببری به همین سادگی................مثل وقتی که من از با تو بودن لذت می برم و شاید هر کسی برای خودش دنیایی داره که فقط از با تو بودن لذت می بره فقط همین وچقدر زیبا

13 Comments:

At 11:03 PM, Anonymous Anonymous said...

salam saba joon
didi raftam webloge sepidar soti dadam?

 
At 6:52 PM, Blogger سپیدار said...

عيبي نداره من برات يه شعر مي نويسم كه از توصيف و كلماتش خوشم اومد.
اي رستخيز ناگهان ،وي رحمت بي منتها
اي آتشي افروخته در بيشه ي انديشه ها.
همين .ربطي هم نداشت خيلي:)

 
At 6:53 PM, Blogger سپیدار said...

آره يه جورايي هم ميشه مثل يه سري احساسات گذرا بهش نگاه كرد بعد همه رو بخشيد و سبكبال به سمتشون با مهر پر كشيد و دوباره شروع كرد مهر ورزيدن و دوست داشتنو.دوباره اون نقطه هاي روشن كه تو وجود هر فردي هستو پيدا كرد و "به اميد" اون نقطه ها مهر ورزيد.

 
At 6:53 PM, Blogger سپیدار said...

اين نيكه ي آخرتم نفهميدم با من بودي يا نه.ولي من كه از تو بودن لذت ميبرم.لذتي كه فقط از تو بودن بهم دست ميده.....اين تعبيرتم خيلي جالب بود.كه لذتي كه از بودن با هر آدم به ما دست ميده منحصر به فرده.

 
At 6:55 PM, Blogger سپیدار said...

ديگه فعلا چيزي به نظرم نمياد.برم يه خورده گسسته بخونم.اين باد مشرق كه آخي طفلي ناراحت شده؟!

 
At 6:55 PM, Blogger سپیدار said...

اين آخري رو هم ميذارم كه حسابي كولاك كرده باشم.:دي

 
At 3:45 PM, Anonymous Anonymous said...

اول بگم چه عجب

 
At 3:46 PM, Anonymous Anonymous said...

دوم بگم تو هم بیا به من بگو چه عجب. خوب؟

 
At 3:47 PM, Anonymous Anonymous said...

واما سوم . . . گاهی وقتی صفحه ای رو باز می کنم و شروع می کنم به خوندن حس می کنم که یک نفر حرفهای من رو از تو ذهنم برداشته و به جای من نوشتشون. این جور مواقع از اینکه دیگرانی هستند که مثل من فکر می کنند و شبیه من بغض دارن تو گلوشون خوشحال می شم.
درسته!منم فکر می کنم که هر کسی برای خودش دنیایی داره که فقط از با تو بودن لذت می بره فقط همین وچقدر زیبا. وفقط زیبا نه خیلی زیبا. گاهی همه چیز سادست و گاهی . . . نمی دونم شاید ایراد از نگاه من باشه یا شایدم . . .

 
At 12:55 AM, Anonymous Anonymous said...

salam,
rast migi vaghean ham ajab dareh,
bebakhshid ke forsat nemikonam bishtar behetoon sar bezanam vali jooyaye ahval hastam az madadrangy,
omidvaram haletan hamishe behtartar bashad, ya hagh,

 
At 12:55 AM, Anonymous Anonymous said...

salam,
rast migi vaghean ham ajab dareh,
bebakhshid ke forsat nemikonam bishtar behetoon sar bezanam vali jooyaye ahval hastam az madadrangy,
omidvaram haletan hamishe behtartar bashad, ya hagh,

 
At 9:20 PM, Anonymous Anonymous said...

salam

 
At 12:56 AM, Anonymous Anonymous said...

begardi to ham peyda mikoni faghat kafiye delet bekhad

 

Post a Comment

<< Home